کد مطلب:315204 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:207

صدا زدم: یا قمر بنی هاشم
بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و خسته نباشید، خدمت همه ی دست اندركاران تألیف كتاب «چهره ی درخشان قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام».

این جانب (الف - م) 37 ساله اهل و ساكن شهرستان اقلید، از توابع استان فارس می باشم كه ارادت خاصی به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ویژه آقا قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام دارم، به طوری كه به محض این كه اسمش را می برم، اشك در چشمانم حلقه می زند، چرا كه هرگاه صدایش زده ام، جواب گرفته ام.

سال گذشته مشكلی برایم پیش آمد كه متوسل به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام شدم و قول دادم كه در صورتی كه حاجتم برآورده شود، آن را بنویسم تا در كتاب «چهره درخشان قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام» ثبت شود.

ساعت 5 / 6 عصر روز سه شنبه 19 / 8 / 1383 مصادف با 25 رمضان 1425 هجری قمری بود كه زنگ تلفن خانه ی ما به صدا درآمد. وقتی گوشی را برداشتم، صدای لرزان خواهرم بود كه به من اطلاع داد كه دختر برادرم به نام وحیده - كه 18 سال داشت و دانشجوی سال اول دانشگاه آزاد اسلامی آباده بود - در راه برگشت از آباده، در جاده آباده به اقلید تصادف كرده و حالش وخیم است. [1] .

به محض شنیدن این خبر، صدا زدم: یا قمر بنی هاشم!

فوری خود را به بیمارستان ولی عصر علیه السلام اقلید رساندم، او را به شهرستان هم جوار - یعنی آباده - اعزامش كردند.



[ صفحه 431]



من كه عمه اش بودم، همراه آمبولانس رفتم. در راه، مانند گوسفند سر بریده، دست و پا می زد و در حال جان دادن بود. من هم یك نفس اباالفضل العباس علیه السلام را به جان برادرش حسین علیه السلام قسم می دادم كه زندگی دوباره اش را از خدا بگیرد.

وقتی به بیمارستان امام خمینی آباده رسیدیم 3 دكتر بالای سرش آمدند، ولی همه با ناامیدی گفتند: فایده ای ندارد.

با این حال، او را برای سیتی اسكن از مغز حاضر كردند. وقتی چند قطعه طلا به دست و گردنش بود، باز می كردند، گفتم: یا قمر بنی هاشم! به وحیده شفا بده طلاهایش همه نذر حرم مطهرت.

از او سیتی اسكن گرفتند، دكتر در جواب گفت: ضربه ی شدیدی به سرش وارد شده، كاری از دست ما ساخته نیست، مگر معجزه ای شود.

او را با تنفس مصنوعی به آی - سی - یو منتقل كردند و همه ی ما به خانه برگشتیم. فقط برادرم - یعنی عموی وحیده - در بیمارستان ماند ساعت حدود نیمه شب بود كه برادرم از بیمارستان تماس گرفت و گفت: خوشبختانه اكسیژن را قبول كرده و تنفس مصنوعی را قطع كردند و دیگر خطر رفع شده.

پس از 8 روز حالت كما و بی هوشی بالاخره به هوش آمد. اوایل، حواس پرتی داشت و هذیان می گفت، در همان حال فقط دعای فرج را می خواند و یا اباالفضل می گفت.

تا یك ماه حواس پرت بود، قدرت ایستادن نداشت و كسی را نمی شناخت، كم كم بهبود یافت. پس از بهبودی از او پرسیدم: چگونه شفا گرفتی.

چیزی یادش نبود، فقط گفت: لحظه ی تصادف فقط یك نفس می گفتم: یا قمر بنی هاشم!

الآن حدود یك سال است كه از آن قضیه می گذرد و دكتر معالجش چند روز پیش داروهایش را به طور كلی قطع كرد و وحیده كاملا خوب و سالم است و



[ صفحه 432]



مشكلی ندارد و زندگی دوباره اش را از آقا قمر بنی هاشم علیه السلام دارد و منتظر است كه راه كربلا باز شود، به پابوسی آقا برود و طلاهایش را كه نذر كرده بودم، تقدیم حرم مطهر آقا اباالفضل العباس علیه السلام كند.

به امید این كه همه متوسلین به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام حاجت روا بشوند.

خداوند - ان شاء الله - به مؤلف و ناشر كتاب ارزشمند «چهره ی درخشان قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام» جزای خیر بدهد.

15 / 8 / 1384

الف - م

اقلید فارس


[1] البته سه نفر از سرنشينان ماشين پيكان در دم جان داده و مرده بودند.